سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مال خود را در راه حقوق [دوستان] ببخش و ازآن، به دوستت برسان که بخشش به آزاده، سزاوارتر است . [امام علی علیه السلام] 
»» نقاش

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی ...
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا ...
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن ...
عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم ...
راه عشق و عاشقی , مستی ونجوا را کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش ...
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن ...
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش ...
فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم ...
گریه کرد،آهی کشید وزینب کبری کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ...
عکس مهدی راکشید و به چه بس زیبا کشید


گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سید حسن هاشمی ( شنبه 86/2/8 :: ساعت 7:0 صبح )

»» غزل

 

 

صوفی بیا که آینه صافیست جام را

تا بنگری صفای می لعل فام را

 

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

 

عنقا شکار کس نشود دام بازچین

کان جا همیشه باد به دست است دام را

 

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو

یعنی طمع مدار وصال دوام را

 

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

 

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند

آدم بهشت روضه دارالسلام را

 

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است

ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

 

حافظ مرید جام می است ای صبا برو

وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سید حسن هاشمی ( چهارشنبه 86/2/5 :: ساعت 9:0 صبح )

»» محاکمه عشق

جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل ،

و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود

یعنی فراموشی ،

قلب تقاضای عفو عشق را داشت

ولی همه اعضا با او مخالف بودند

قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی

ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی

و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید

حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند

تنها عقل و قلب در جلسه مادند

عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند

ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده

چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟

قلب نالید:که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود

و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند

و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم .

پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سید حسن هاشمی ( چهارشنبه 86/1/29 :: ساعت 11:35 صبح )

<      1   2      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سر کاریم یا راهمون رو گم کردیم
کلام یعنی چه؟!!!
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 9
>> بازدید دیروز: 18
>> مجموع بازدیدها: 118713
» درباره من «

نکته نغز

» فهرست موضوعی یادداشت ها «

» آرشیو مطالب «
آرشیو 1
تابستان 1386
بهار 1386
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
تابستان 1384
بهار 1384
زمستان 1383
پاییز 1383

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «






» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «